فقـط ..
یـک "مــانیــتورِ" کـوچـک بـــود !
امّــا ..
اکنــون ..
قلبـــم را ببـین..
که بــا هــر"آف" شدنــت ..
چــگونـه ..
بـیقــرارِ "آمــدنــت" مـی شـــود !
آقا اجازه هست سلام کنم باغ را؟
بر سبزهها تلاوت یاد یار را؟
آقا اجازه هست نشینم کنار رود
با آب و تا ب بهر ماهیان بخوانم سرود؟
راستی آقا،انار شیرین چند بخش بود؟
زیباترین ترانه گلپونه
در
کدام دشت بود؟
آقا اجازه ،شرح حالا من بپرس
قسمت به قسمت از احوال مادران بپرس
هر تار موی برفی اشان از بهر کیست کیست؟
آقا اجازه؟ معنای درد و غم چیست چیست؟!
آقا اجازه ؟من قبول ندارم درس کیف و کفش را
تفریق و جمع نمیبندم لبخند و اشک را
آقا اجازه ؟ به جان مادرم مدادم را خواهرم ربود
زلفهای سفید پدر را با سیاهی اش زدود
آقا اجازه،چگونه میشود مردانه سوگند یاد د کنیم؟
این ریشه نا عدالتی را از بیخ بر کنیم؟
آواره دیار غربت نشویم بهر نان
اصلا چیست معنای کلمه ارباب و خان؟
آقا اجازه اگر عدالت این هست پس خدا مدیر نیست
آقا به من بگو پس راه گریز نیست؟
آقا اجازه ،لبخند را فلک زدند
انس میان دو دیدار را به هم زدند
آشفتگی کاشتند در قلبمان
بذر بیگانگی پاشیدند در شهرمان
آقا اجازه،کلاس تمام شد زمانم نیست نیست
کوته سخن کنم علاج درد نیست نیست
دانم که رسم روزگار این بود و هست
آقا اجازه، حق من بیست نیست؟؟؟؟؟؟
(بهرنگ قاسمی)
در این بخش من زندگینامه هنرمندان موسیقی کشورمان و آثاری از آن ها را برای شما معرفی می کنم اما یک چیز را از همین اول بگویم اگر بخش های وبلاگ جابجا شد مثلا در وسط بخش موسیقی نقاشی قرار گرفت از شما عذر می خواهم چون به علت فشرده بودن مطالب ممکن است مجبور شوم یک چیز را وسط یک چیز دیگر بگذارم در هر صور اگر چنین چیزی در وبلاگ دیدید بزرگی به خرج دهید و مرا عفو نمایید " والسلام"
براي من سال خوبي نبود چون به هيچ كدوم از اهدافم نرسيدم و احساس ميكنم تو اين سال فقط درجا زدم و ١٠ سال پير شدم
بيشتر سال ٩٢ براي من تو گريه و غم گذشت
چيزهايي كه نبايد اتفاق ميافتاد افتاد ، دلي كه شكست و هيچوقت بروز اولش بر نميگرده سال ٩٢ از من يه آدم نا اميد و بي هدف ساخت
الكي ميگن هرچي بخواي و پالس مثبت بدي همون ميشه من شروع سال ٩٢ رو اونقدر باانژي مثبت شروع كردم كه خودم باورم نميشه اينجور شد
تو اين مدت كتاب راز رو ميخوندم مثلا...عيد كه خير سرم اخرين عيدم بود با گند اخلاقي هاي مهربون به گند كشيده شد چقدر اذيتم كرد!. روز تولدم چون مصادف با تولد امام زمان بود( ٣ تير )البته دلم خيلي گرفته بود چون اونروز از چندين سال پيش قرار بود روز عقدم باشه و قرار عقد من و مهربون هم همون روز بود )
به نظرم بهترين اتفاقا برام ميافتاد فرداي روز تولدم فهميدم اطفال ١٠ واحدي افتادم واااااي دنيا رو سرم آوار شده بود ازونور مهربون اذيت ميكرد ازونور اين افتادن
كل تابستونم خراب شد كل ماه رمضون كشيك تو بيمارستان مزخرف تااينكه با ١٢ پاسم كرد( مرديكه ....)
هرجا مهموني اينور اونور حتي پيش هم كلاسيام و دوستام
ميرفتم ميگفتن مهربون چي شد؟! گوشه گير و داغون بودم
تنها و خسته هيچ جا نميرفتم ، تنها تفريحم با ( مهربون) بود
دكترف كه ازش حالم بهم ميخورد اصلا هركي وارد زندگيم ميشد گارد ميگرفتم ...
الان كه دارم مينوسم بغض راه گلومو گرفته واقعا حتي يادآوريش داره آزارم ميده
اتفاقاي خوبي هم افتاد اينكه بابا جونم برام ماشين خريد و من كه فوبيا رانندگي رو به كل فراموش كردم الان يساله كه ميرونم و خيلي خوشحالم بابت اين موضوع
تو اين يسال خيلي قوي بازي دراوردم جلو هيچكس گريه نكردم ولي تنهايي از خدا و خودم شاكي بودم و چه اشكايي كه نريختم
چه فريادايي كه نزدم
چه از درون هايي كه خورد نشدم
چه پياده روهايي كه شاهد اشكام
بودن
خلاصه گذشت
واين نيز بگذرد
نميدونم سال ٩٣ چجوريه ولي ورود من به مرحله جديدي از زندگيه استقلالي كه بايد ازش به نحو احسنت استفاده كنم
تعداد صفحات : 4